و عشق بی خبر از راه رسید
شبیه باران یک باره در روزی آفتابی
که هیچکس با خود چتر نداشت
و عشق از راه رسید
شبیه جزیره ای نزدیک برای یک طوفان زده در قایقی شکسته و سرگردان در دریا
و عشق از راه رسید
شبیه سر رسیدن آنکه داشتی برای ندیدنش گریه می کردی
شبیه بیداری پس از کابوسی دهشتناک
شبیه وقتی که در باتلاق غرق شدی و دستت کشیده ای و معجزه وار کسی دستت را میگیرد
شبیه پنجره ای که رو به دریا بازش کردی
شبیه جیب گرم ... در سرما
شبیه خوابی که از شدت خستگی مستولی شده
و شبیه رسیدن به خانه پس از مسافرتی طولانی ...
شبیه اینکه هواپیمایی سقوط کرده و تنها بازمانده اش تویی ...
#الهام_ملک_محمدی